کد مطلب:303633 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:144

داستان یک رؤیا
در حالی این كلمات را می نویسم كه دل و جانم از مصائب جانگداز حضرت زهرا سلام الله علیها و مظلومیت مظلوم ترین مظلومان جهان اسلام یعنی حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام می سوزد و گاهی هم اشك می ریزم ولی با دیدن اشخاص كه وارد اطاق می شوند بلافاصله اشك های خود را پاك می كنم در اوایل آبان ماه سال 1378 در یكی از روزها كه به مناسبت سالگرد 220 شهید گرانمایه انقلاب اسلامی منطقه رودبنه لاهیجان برای سخنرانی دعوت شده بودم پیش از سخنرانی امام جماعت آن مسجد جناب حجةالاسلام حاج سیدمهدی جوادپور كه از سادات شریف آستانه اشرفیه و اهل منبر است به اینجانب خبر دادند كه چند شب قبل خواب دیدم شما در یكی از مساجد منبر رفته اید و پس از سخنرانی گفتید می خواهم امروز داستان حدیث الضر ب را به عنوان ذكر مصیبت برای شما بگویم ما تعجب كردیم كه حدیث الضرب چیست؟ كه تاكنون به گوش ما نخورده است و ادامه دادید كه آری حدیث الضرب داستان پهلوی شكسته حضرت فاطمه زهرا سلام اله علیها است و شروع كردید جریان شكسته شدن پهلوی آن بانوی بزرگ اسلام را گفتن و مردم و همه ما منقلب شدیم در حالی كه هر دو چشمان ما پر از اشك شده بود به ایشان گفتم آقای میرجوادی انشاءالله خواب شما درست است امیدوارم كه بنده را به نوكری خود قبول فرموده باشند همین دو سه روز قبل بنده در كتاب فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) كه می نویسم داستان غم انگیز هجوم به خانه آن حضرت به نقل از كتاب شریف: فاطمةالزهرا بهجةقلب المصطفی / 575 با این عبارت آورده ام: ضرب الرجل بر جله علی الباب فقلعت علی بطنها... (ترجمه اش در صفحه قبل گذشت)

هر دو گریستیم و آه جانسور از وقوع دلخراش این حادثه (كه مسلماً قلب مقدس حضرت بقیةالله الاعظم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را به درد آورده) از دل بركشیده و آرزوی ظهور آن منتقم حقیقی را از خداوند متعال نمودیم.

شرحی از حزن فاطمه علیهاسلام


داشت از بس غم و گرفتاری

جسته بود از حیات بیزاری


هیجده سال زندگانی كرد

همه را با غم و گرفتاری


از پس رحلت پدر شب و روز

خون دل شد زدیده اش جاری


نامدش هیچكس به دلجویی

نبدش هیچكس به غمخواری


پس بیامد به آتش افروزی

آن كه بودش بنا جفا كاری


سوخت با دست خود در رحمت

وه چه در باب رحمت باری


پس بر آن در، زكینه زد لگدی

خورد بر جسم او كه شد كاری


نه همین پهلوی بتول شكست

كه دل حیدر و رسول شكست. [1] .



[1] سروده ميرزا جواد تجلي.